براي تو 78 (يعني تا خورشيد به سوم برسه مو رو سر من مونده؟)
بعد از ظهر ها حدوداي ساعت 4/5 تا 5 مي رسم خونه مامانم و به خورشيد. خانوم كه تازه از خواب بعد از ظهر بيدار شده با كلي ناز و ادا و با حدود صرف نيمساعت تا يكساعت وقت آماده ميشه تا بريم خونمون و خوشبختانه خونمون دو تا كوچه بالاتر از مامان ايناست و تقريبا حدوداي 6 شروع مي كنه انجام تكاليف با نهايت خونسردي و بازيگوشي و نهايت حرص خوردن منو و سردرد گرفتنمو و ديوانه شدنم. گاهي تا 9 درگير تكاليفشه و گاهي هم تا 8 تموم ميشه. نوع تكاليف خيلي فرق كرده و چون بيشتر به صورت طرح سواله بايد همراهشون بود و براشون سوال ها رو خوند تا بتونن حل كنن. بعضي سوال ها هم واقعا سخته. كلي كتابهاي كمك آموزشي كه بخشيش تو مدرسه حل ميشه و بخشيش تو خونه و كلي پلوكپي. نمي دونم اين روش ها خوبه يا نه. ولي واقعا برا بچه هايي مثه خورشيد كه ظهر ها مي خوابن خيلي وقتي برا بازي تو هفته نمي مونه و مخصوصا كه خورشيد به دليل مدرسه اش كه زبان دارن هر شب تكاليف زبان هم داره.
به هرحال كه از استرس تموم شدن تكاليف و به موقع خوابيدنش ريزش مو پيدا كردم و شبها خواب امتحاناي خورشيد رو مي بينم.
خودش انقدر راحت و خونسرده. خيلي با آرامش تعريف مي كنه كه بچه ها به خاطر خوش خط بودن و منظم بودن و اينا از معلممون جايزه گرفتن. بعد دقت مي كنم ببينم اثري از ناراحتي، حسادتي چيزي تو صورتش معلومه كه مي بينم نه خيليهم خوشحاله كه دوستاش انقدر موفقن.
البته خوشبختانه اوضاع ياد گيريش خوبه. فقط خيلي تميز و خوش خط و با دقت نمي نويسه.
يكروز ديدم مداد جديد دستشه. مي گم از كجا؟
ميگه: معلم زبانمون بخاطر اينكه درسم خوبه بهم داده.
كلي ذوق كردم و بهش آفرين گفتم.
بعد داره برا باباش تعريف مي كنه كه همه بچه ها مداد گرفتن .
بهش مي گم مگه تو نگفتي چون خوب جواب دادي تو جايزه گرفتي؟
مي گه: آره ولي همه خوب بودن به همه مداد جايزه دادن و به چند نفرم چون بهتر بودن پاك كن هم دادن.
مي گم: بعلههههههههههههه!!!
عزيزترينم در سه سالگي