اي خدا كاش من 6 تا خواهر و برادر داشتم
عروسي خواهر عزيزتر از جانم، ستاره خونمون 24 مرداد برگزار شد و واقعا موجي از شور و هيجان و شادي و ... برامون به همراه آورد. خيلي خوب بود و به هممون خيلي خوش گذشت و جاي همه خالي. واقعا كاش به جاي يه خواهر و برادر 6 تا داشتم بسكه وجودشون لذتبخشه. خورشيد پا به پاي ما خريد كرد و از چيزي عقب نموند. اول دو دست لباس براش خريديم تا كوتاه اومد كه من هم بتونم دو دست لباس بخرم و وقتي من دو جفت كفش گرفتم كلي شاكي شد كه چرا دوتا دوتا و برا من يكي گرفتي. رفته بود تو فاز وقت گرفتن از آرايشگاه و شيميوم كردن كه براي اينكه دلش نشكنه چند روز قبل عروسي بردمش آرايشگاه و موهاش رو براش كوتاه كردم. بعد آرايشگاه برگشته نگران بهم ميگه: مامان...
نویسنده :
مامان خورشید
12:04