خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

خورشید

براي تو 2 (اولين حضور)

1390/7/20 11:09
نویسنده : مامان خورشید
263 بازدید
اشتراک گذاری

خب قشنگم اولين روزي كه حضور شگفت انگيزت را در درونم حس كردم،‌ دنيا جاي قشنگتري براي زندگي شد. دي 85 برايم زيباترين ماه سال شد. آمدنت مبارك، مادر شدنم مبارك و پدر شدن همسر عزيزم

با حضورت خانه نشينم كردي و به قول معروف استراحت مطلقي، ولي مگر چيزي وجود داشت كه بتواند شادي بودنت را از ما بگيرد حتي خانه نشيني نه ماهه و درد و درد و درد........... و بعد هم كه در نخستين ساعات روز ٨٦/١/١ شوكه امان كردي و راهي بيمارستان، بعد از سال تحويل ٣/٥ صبح در تعويض شيفت ساعت 7 اولين صبح بهار تو رو از توي دستگاه سونوگرافي ديدم كه سالم و سرحال به هممون خنديدي و اولين بار فهميدم كه چگونه همه غصه هاي مادري با ديدن فرزندش فراموش مي شود.

در 5 ماهگي شيطنت هايت شروع شد و هربار كه دردم شديد بود انگار با اين تكان هاي ريز باهام همدردي ميكردي.

از اواخر تير تلاشهاي مامان سوسن(نامي كه بعدها براي مامان بزرگ گذاشتي) و باباتم (نامي كه بعدها روي بابابزرگت گذاشتي) و خاله براي تهيه و تدارك وسايلت شروع شد. همه برايت سنگ تمام گذاشتند و زيباترين اتاق دنيا را برايت آماده كردند. اتاقي كه ذره ذره اش با عشق تزئين شد.

گلكم مهرشاد هم كم كم دارد حضورت را حس مي كند. توي خونه راه مي رود و اداي راه رفتن من را در مي آورد انگار نه انگار كه عمه بزرگم. حضورش دلواپسي اين دوران را برايم كمرنگ كرد.

و بالاخره تو زيباترين روز هاي تابستان، هجدهم شهريور، به قول مهرشاد "وقتي خدا حالش خيلي خوب بود" تو رو به ما داد. زيباترين نوزاد دنيا در آغوشم بود و من در ابرها با ترانه هاي آسمان ميرقصيدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد