خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

خورشید

برای تو 46 (خورشیدم کی انقدر بزرگ شدی؟)

1391/6/21 11:00
نویسنده : مامان خورشید
369 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم 10 روز دیگه باید بره مدرسه تا دوره پیش دبستانی رو بگذرونه.

باید لباس فرم بپوشه و با سرویس برگرده.

باید به حرف مدیر و ناظم گوش بده و همه بچه ها ازش بزرگترند.

باید پشت نیمکت بشینه و منتظر زنگ تفریح بمونه.

من اینجا نشستم و خورشید توی مهد غرق بازی و شادیه و انقدر براش از خوبی مدرسه گفتم که کلا خوشحاله

و من دارم از شدت هیجان و اضطراب می میرم.


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان آرشیدا کوچولو
22 شهریور 91 1:25
فرشته ناز من انشالله دانشگاه رفتنت رو ببینیم
احمدی- مامان پویا
23 شهریور 91 9:55
سلام یه جوری شدم . تمام بدنم مورمور میکنه.... هم حس خوبیه ها ولی هم تشویش داره آدم یعنی پویای منم بزرگ میشه میره مدرسه؟ اونوقت تونیمکت آروم میشینه؟ مگه ممکنه!!! اگه بگم تو این 4 سال یه لحظه آروم نبوده دروغ گفتم!!! ایشالا که دختر نازت همیشه موفق باشه حتی با بچه های بزرگتر از خودش من میدونم و مطمئنم که این دختر همیشه اول خواهد بود .ایشالا
زهره مامان آریان
24 شهریور 91 16:41
امیدوارم همواره پله های ترقی رو طی کنه و همیشه موفق باشه
ستاره زمینی
25 شهریور 91 9:48
گلم همیشه در تمام مراحل زندگیت موفق و موید باشی
مستانه
25 شهریور 91 14:31
اي جان لباسش چه رنگیه؟ عکسش و بذار با فرم مدرسه
مامان سوگل
25 شهریور 91 21:51
سلام به خورشيد خانم كه انقدر بزرگ شده و سلام به مامان خورشيد جون كه انقدر مهربون و باحوصله هستش، ايشالا دخملي بره دانشگاه و دكتري بگيره و هميشه باعث سرافرازي و سربلندي مامان مهربونش باشه
مامان سوگل
25 شهریور 91 21:52
واي ماماني شما هم حس من رو داريد كه، چون سوگل من و خورشيد شما همسن هستن و با هم وارد پيش دبستاني ميشن، من هم مثل شما انقدر از مدرسه براش تعريف كردم كه داره روزشماري ميكنه براي رفتن و من هم هيجان و اضطراب امونم رو بريده
مامان یاشار
25 شهریور 91 22:31
مبارکه به سلامتی ایشالا. چه حس جالبی دارین یه لحظه خودمو گذاشتم جای شما. ایشالا که دختر نازت همیشه و همه جا موفق و سربلند باشه
شراره
26 شهریور 91 6:24
به امید موفقیت و سربلندی
مامان نيروانا
27 شهریور 91 10:29
نفس گيره اين حست عزيزم نه!؟ من همين الانم كه به نيروانا نگاه ميكنم همين سؤال توي ذهنمه: كِي بزرگ شد؟؟؟ هيجان و اضطراب اين روزاي تو بايد بيشتر از من باشه قطعاً. هميشه به اين مي انديشم كه كاش بچه م نبايد ميرفت مدرسه و يا كاش حداقل اونقدر توانايي داشتم كه نذارمش مدرسه و مث مامان اديسون خودم معلم بچه م باشم. و در جواب خودم همه ش مث اسكارلت اوهارا به خودم ميگم: فردا در موردش فكر ميكنم. برات آرامش و شادي آرزو ميكنم. قدمهات روي فرش طلا، خورشيدم!
مامان سانای
28 شهریور 91 7:58
هیجان ، اضطراب دقیقا مثل . دختر من یک ماه از خورشید کوچکتره ولی چون نیمه دومه پیش دبستانی نمی تونه بره .از شنبه باید بره مهد برای اولین بار. او خوشحاله من مثل شما نگران ومضطرب.
آوا مامان رادین
28 شهریور 91 11:59
خیلی خوبه که خودش خوشحاله. چون مطمئنا شما هم با خوشحالی اون خوشحال میشین. صلوات بدین تا نگرانیهاتون کم بشه مامان خورشید عزیز.
هاله مامان ترمه
4 مهر 91 16:45
انشاا به سلامتی و شادی اول مهرت مبارک خورشید جون یکروزی مامانت مینویسه که: امروز قراره بریم جشن فارغ التحصیلی داشگاه خورشید وااااااااای فکرشو که میکنم قند تو دلم اب میشه فرقی نمیکنه خورشید میخواد مدرک دانشگاهیشو بگیره یا ترمه یا نیروانا یا علی یا النا یا اونیکی ترمه یا توت فرنگی جون.. همه ما مامان ها یکروزی از نی نی وبلاگ شروع کردیم خاطراتمون را مرور کردن و نوشتن از بچه گفتیم و نوشتیم و ذوق کردیم یکروزی دونه دونه یکی یکی همه مون مرور خاطرات بزرگ شدن بچه هامون ومزده موفقیتهاشون را برای همدیگه میدیم بچه های عزیزمون د رپناه خدا همیشه سالم بمونید و پر از عشق آمین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد