براي تو 29 (شاديت را آرزومندم)
عزيز مامان اين روزا حسابي توي مهد مشغول آماده شدن براي جشن نوروز هستيد و انواع و اقسام شعرها و نمايش و ... دارين ياد مي گيريد و از ما هم مي خوان كه تو خونه باهات كار كنيم.
نمي دونم اين كار درستيه كه انقدر با بچه ها كار بشه. روانشناس مهد از اين كار راضي نبود و مي گفت بچه ها مرتب از اين كلاس در ميان مي رن تو اون كلاس و تند تند كاردستي درست مي كنن و بدون اينكه از اين كار لذت ببرن و تازه از مامان و باباها هم مي خوان كه تو خونه هم با شما كار كنيم تا مبادا استعدادهاتون حروم بشه و وقت طلايي يادگيري شما تلف بشه و خلاصه حروم بشين.
انگار مسابقه است. من يه دختر با رتبه عالي تو كنكور نمي خوام كه تو مسايل شخصيتي مشكل داشته باشه. من يه دختر موسيقيدان نمي خوام كه نتونه نيازهاي ابتدايي روحيش رو بيان و حل كنه. من يه دانشمند نمي خوام كه با رفتارهاي غير طبيعي اش باعث آزار اطرافيانش بشه. من يه دختر شاد مي خوام كه از لحظه لحظه بزرگ شدنش ، يادگيري هاش، كنجكاويهاش، شناختن هاش لذت ببره. اگه دوست داشت كار ويژه ايي تو زندگيش انجام بده خب بده ولي نه از سر اجبار كه براي من تو همينجوري هم با همه دنيا فرق داري و اين مهر و عشقي كه ديگران از بودن با تو كسب مي كنند باعث ميشه انسان متفاوتي باشي.
عزيزترينم من همه تلاشم رو براي پيشرفت تو مي كنم ولي هيچوقت هيچوقت نه خودم تو رو با كسي مقايسه مي كنم و نه اجازه مي دم كسي تو رو در مقام مقايسه به دويدن واداره.
من آرزو ندارم تو هيچكدوم از آرزوهاي برآورده نشده من و پدرت رو برآورده كني. تو هم حق داري شكست بخوري بلند بشي و دوباره از نو بسازي. تو هم يه انساني مختار مختار
خورشيدم در يلداي 90