خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

خورشید

براي تو 30 (از دست حرف هاي تو)

1390/12/2 11:43
نویسنده : مامان خورشید
359 بازدید
اشتراک گذاری

يه صفحه شعر از طرف مهد دادن كه با هم تو خونه كار كنيم. يكي از شعرها رو خوب بلد نيستي خوب منم كه حفظ نيستم از روي نوشته مي خونم و بهت ياد آوري مي كنم. بعد چند دقيقه

خورشيد خيلي جدي و با كمي استرس: مامان ميشه اين كاغذ رو با خودم ببرم تو صحنه هروقت يادم رفت از روش بخونم.

من:قهقهه

-------------------------------

از مهد اومدي توي دستت يه  كاغذه سفيده كه سفت نگه داشتي. مي گم اين چيه؟

خورشيد: آرميتا بهم كاغذ آدرس داده آدرس خونمون رو بنويسم بهش بدم اونم آدرس خونشونو بده تا من برم اتاقش رو ببينم.

من:هیپنوتیزم

--------------------------------

رفتم تو دندونپزشكي و تو و بابا بيرون مشغوليد. كارم طول كشيد و بابا گوشيشو داده بهت تا براش يه آهنگ براي زنگ موبايل انتخاب كني و سرت گرم شه.

بعد دو دقيقه خورشيد به بابا: سركارم ديگه.

بابا:گریه

---------------------------------

دو سه شب پشت سرهم عصر ها خونه مامان سوسن بوديم اتفاقا خاله ستاره اون چند شب نبود و نديديمش. آخر هفته دوباره خونه مامان سوسن و خاله ستاره بعد ما اومد و بغلت كرد و

خاله ستاره به خورشيد: مي دوني عزيزم چند روزه نديدمت؟

خورشيد: ما كه هميشه هستيم. شما يكم بيا خونه.

خاله ستاره:ابله

---------------------------------

از مهد امدي و كيفت رو چك مي كنم ميوه ات رو نخوردي من و بابا با هم شروع به دادن تذكر من باب نخوردن ميوه مي كنيم كه يهويي

خورشيد: چيه تا ميوه ام رو نمي خورم وزوز شما دو تا شروع ميشه؟

من و بابا:تعجب عصبانیاسترسو توجيه شدن شما كه اين حرف خيلي بده و هر كي توي مهد اينو گفته تحويل مربي داده بشه و خلاصه.........

-----------------------------------

دندانپزشك من به خورشيد: رفتي پيش آقاي دكتر دندون پزشك خودت چيكار برات كرد؟

خورشيد: كارش كه تموم شد دو تا باربي بهم جايزه داد.

دندانپزشك من:نیشخند

------------------------------------

از دندون پزشكي اومدم و درد دارم و شما هم مشغول پياده روي روي اعصاب من

من به خورشيد: تو اصلا نمي فهمي من حالم بده و اذيتم مي كني.

خورشيد با گريه: تو هم اصلا منو درك نمي كني

-------------------------------------

بعضي وقتا به شوخي برات مي خونم دختري دارم خيلي هم بده.

چند روز پيش با التماس براي اينكه بيدار شي مي گم: چه دختري دارم.

خورشيد با خواب آلودگي: حتما خيلي هم بده.

من:خجالت

--------------------------------------

خورشيد به من: ميشه بريم هاي پرستار

من درست متوجه نشدم مي گم: مامان پرستار ميشه نرس بايد بگي هاي نرس

خورشيد: نه مامان بريم هاي پرستار خريد كنيم. (هايپر استار)

--------------------------------------

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ترنم
2 اسفند 90 14:41
هميشه شاد وخرم باشيد عزيزم.
مامان احسان
3 اسفند 90 16:38
خورشید خانوم گوله نمک خوبی عزیزم این جوابات منو کشته انقدر خندیدم که حد نداره
مامانی درسا
3 اسفند 90 23:32
خورشید کوچولو خیلی بانمک حرف میزنی خاله . مامانی ممنون به ما سرزدی .
مامان تارا و باربد
4 اسفند 90 11:24
ماشالا همیشه از خودند نوشته هاتون لذت می برم امیدوارم همیشه شاد باشید
زهره مامان آریان جون
10 اسفند 90 23:10
خیلی باحالی خورشید خانوم. قابل توجه بابایییکبچه های این دوره زمونه رو نمیشه سرکار گذاشت
مامان آیهان جون
20 اسفند 90 15:21
الهیییییییییییییییی، فدای شیرین زبونی ها و فهم و ذکاوتت خاله جون
سوگند
18 فروردین 91 20:09
ماشاله چه شیرین زبونه
مامان آرشیدا قند عسل
20 فروردین 91 12:06
ای قربون این دختر شیرین زبون و باهوش و بانمک حسابی از طرف من ببوسیدش با اجازه لینکتون کردم.


با تشكر از افتخاري كه به من داديد، لطفا آدرس وبتون رو براي من بگذاريد. بسيار ممنون مي شوم.
مامان آرشیدا قند عسل
21 فروردین 91 8:59
عزیزم آدرس وب من www.nikzad.niniweblog.com
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد