براي تو 33 (عيد خوب خوب)
خورشيدم چه روزهاي خوبي رو توي نوروز كنار هم گذرونديم و با يادآوري اش همچنان سرشار از انرژي و لبخند مي شوم. مثل هرسال يك هفته شمال در آغوش خانواده بابا و يك هفته تهران در آغوش خانواده مامان كه البته همه يك خانواده ايم. خوش گذشت و به سلامتي. و اين از همه مهمتره براي شروع يك سال خوب.
و باز بهار و باز همراهي تو بعد ساعت كاري و اتمام مهد در پارك ها و خنده هاي بلند و از ته دلت روي تاب كه من رو هم با خودت مي بري.
و از اتفاقات بامزه اين روزها:
خورشيد روز اول بعد عيد توي پارك در مواجهه با يك كودك بسيار پرحرف و با صداي بسيار زير جيغ گونه: واي خدا به دود (دقيقا" با همين تلفظ)
خورشيد وقتي دوست داشت در قسمت ديگري از پارك كه سايه بود بازي كنه و من مخالفت كردم چون سرد بود: مامان چيه آفتاب آدم و گرم مي كنه، كلافه مي كنه و توضيح من كه نگو اينجوري اگه آفتاب نباشه هيچ چيزي سبز نمي شه و زمين از سرما مي ميره.
خورشيد همان سكانس چند روز بعد و در جواب من كه گفتم بيا يكم زير درخت تو سايه استراحت كنيم و خورشيد دوست داشت بازي كنه : چيه مامان تو سايه آدم سردش مي شه . همه موجودات از سرما مي ميرن. آفتاب خوبه آدمو گرم مي كنه.
و من مستاصل:
***************************************************************
خورشيدم روز اول عيد عيدي هايش را اينطرف و آن طرف مي انداخت و بهش توضيح دادم كه اولا بگو زحمت نكشيد و ممنون و بعد كه گرفتي باز تشكر كن و بعدا بده به بابا كه بذاره توي جيبش و گم نشه و باهاش برات هرچي دوست داري بخريم.
در روزهاي بعدي در حاليكه دست خورشيد به سمت عيدي دهنده دراز است و منتظر يه مرسي سريع تحويل مي دهد و به سرعت عيدي را در جيب بابا مي چپاند.
و شرمساري من و بابا و خوشحالي بيش از حد اين وروجك در ادامه.
************************************************************
يك آقا پسر گل توي پارك و در مواجهه با خورشيد: استقلالي هستي يا پرسپوليسي؟ و گمان ما از اينكه خورشيد اصلا نمي داند اين دو يعني چه
و جواب خورشيد كه: پرسپوليسي هستم.
و پسر گل: من استقلاليم و از شما قوي تريم.
و خورشيد: نه ما تازه در يك بازي برديم و من همچين شوت مي زنم كه بخوره توي دروازه عرشيا (عرشيا از دوستان مهد خورشيد كه ظاهرا بايد استقلالي باشد)
و ما:
***********************************************************