برای تو 50 (تجربه در مدرسه)
دخترم در اولین روزهای مدرسه که ما بی نهایت هیجان زده و منتظر شنیدن هر داستانی از این مدرسه از زبان خورشید هستیم ایشون لطف کردند و اولین مشاهدات و تجربیاتش در مدرسه را در اختیار ما گذاشتند:
خورشید روز اول: مامان مدرسه یه مغازه کوچیک داره که می تونیم ازش خوراکی هایی که شما برام نمی ذارید رو بخرم.
من: پول چی؟
خورشید: شما یه کیف پول کوچیک تو کیفم بذارید و توش پول بذارید من برم بخرم.
من: یعنی همه بچه ها می رن از اونجا خوراکی می خرن؟
خورشید: نه هرکی دوست داشته باشه می خره، نخواد نمی خره.
**************************************************
خورشید روز دوم: مامان ذرت داره، شما 1500 تومن تو کیفم بذار ذرت بخرم.
من: می دونی 1500 تومن یعنی چی و چقدر؟
خورشید: آره یه لیوان کوچیک میشه.
**************************************************
خورشید روز سوم: مامان خیلی ذرتش خوشمزه بود، فقط لیوان من کوچیک بود.
من: خورشید فقط این دفعه، این درست نیست که از الان بری برای خودت خوراکی بخری و هر روز بخوری. باید پسته و میوه و شیر و لقمه و این چیزایی که من برات می ذارم رو بخوری.
خورشید: هفته ای یه بار.
من: حالا از خرید بیا بیرون دیگه مدرسه چه خبره؟ زنگ تفریح چیکار می کنین؟
خورشید: اسباب بازی که نیست بازی کنیم. بعضی ها می دون، بعضی ها لی لی بازی می کنن و بعضی ها دستاشون رو تو جیباشون می ذارن و با هم حرف می زنن.
من: تو چیکار می کنی؟
خورشید: من دستام رو تو جیبم می ذارم و با دوستم حرف می زنیم.
من: خب راجع به چی صحبت می کنید؟
خورشید: اگه بگم عصبانی نشی ها، آخه بده، (قلبم داشت می اومد تو دهنم) دو تا از بچه ها خیلی شیطونن درباره شیطونی اونا حرف زدیم.
من (کمی آرومتر): اصلا خوب نیست پشت سر دوستاتون صحبت کنید.
************************************************
و ما بیصبرانه منتظر شنیدن اخبار خوش آموزشی، تربیتی و.... از دخترمان هستیم.