خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

خورشید

براي تو 64 (اولين تجربه تعطيلي مدرسه)

1391/9/28 10:31
نویسنده : مامان خورشید
412 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز صبح كه با خورشيد اومديم بيرون كه با سرويس بره تازه فهميديم تعطيله و حالا اينكه چطوري اين خانومي رو متوجه اين موضوع كنيم داستاني بود براي خودش كه بماند و بعد هم به اين نتيجه رسيد چون روز قبل عموتبريزي (راننده سرويس) دعا كرده فردا تعطيل بشه، تعطيل شد. در پايان بحث رفتيم كه خورشيد پيش مامان سوسن بمونه.

خورشيد: مهرشادم تعطيله؟

من: بله

خورشيد: پس مامان دو تا راه داري. يا منو بزاري مدرسه يا پيش مهرشاد.

من: اي خداااااااااااااااااااااا. مدرسه تعطيله. مهرشادم خودشون جايي مهمون شدن. راه سومي هم هست و اينكه من بمونم خونه و شما هم پيش خودم. مي خواي بمونم؟

خورشيد: نه مامان پس همون راه چهارم. منو بزار پيش مامان سوسن.

من: ممنون از اينهمه علاقه اي كه به من داري.

 

حالا خودشم دقيقا نمي دونست خوشحال باشه يا ناراحت از اين تعطيلي. ديشب كلي با ما و خودش كلنجار رفت كه بازم تعطيل باشه و بره برف بازي و پيش مامان سوسن يا نه دلش برا معلمش و دوستاش تنگ شده و بره مدرسه.

امروز قبل بيرون اومدن تلويزيون رو روشن كردم ببينم خبري هست يا نه و واي باز شروع شد كه آخ جون تعطيل نيست و بعد چند دقيقه، ايكاش تعطيل بود و خلاصه هنوزم دختري شيرينم با اين يكروز تعطيلي و تجربه اون درگيره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

زهره مامان آریان
28 آذر 91 23:05
منم بچگیهام تعطیلات رو دوس نداشتم. ماشالله زود ایده میده و انواع راهها رو جلو پاتون میذاره
مامان تارا و باربد
30 آذر 91 9:30
گلم روز هاتون سرشار از شادمانی و نشاط فدای این خورشید تابان برم من با اون راهکارهاش
مسی
30 آذر 91 23:18
ای جااااان فلونه هم همینه گیج میشه گاهی ، یه بار هم سن خورشید که بود گفت :تو بگو من از دست خودم چی کار کنم اخه؟
مامان نيروانا
2 دی 91 13:10
با خوندن اين خاطراتت،‌فرداهاي خودم و نيروانا رو تصور ميكنم. واي خداي من! شب دراز است و قلندر بيدار لطفاً خورشيدم رو ببوسين. عاشق اين گفتگهاي منطقي وادر و دخترم.
دخترم عشق من
13 دی 91 8:38
پس دعای عمو تبریزی بوده که تعطیل کردن ! قربون راه چهارمش برم ... مردم از خنده ... شیطون بلا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد