خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

خورشید

براي خورشيدم و براي تمام دختران زيباي اين سرزمين

1390/10/3 14:21
نویسنده : مامان خورشید
489 بازدید
اشتراک گذاری

هنگامی که خدا زن را آفرید به مرد گفت: "این زن است. وقتی با او روبرو شدی،

مراقب باش که ..."

اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ مکار سخن او را قطع کرد و چنین گفت: "بله  وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیرافکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنهاشیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او رابخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند.... مراقب باش...."  و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: "به چشم."شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: "خلقت زن به قصد امتحان تو بوده است واین از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو...." گفتم: "به چشم."در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرابه سوی او می خواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم.هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزییا کسی که نمی شناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم .  دیگر تحمل نداشتم. پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم و گریستم. نمی دانستم چرا؟قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست. به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنمو دردم را بگویم، می دانست. با لبخند گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او تو غیرکاملی.مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است.من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمی بینی که در بطن وجودش موجودی رامی پرورد؟ من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام.پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن،گیسوانش را نظر میانداز و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم." من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: "پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ویل تهدید کردی؟" خدا گفت: "من؟!!!!" فریاد زدم: "شیخ آن حرف ها را زد و توسکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟" خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: "من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا." و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرفهای پیشینش را تکرار میکندو خدا  زن را آفرید و بهشت  را

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

بهار(مامانی شهراد)
3 دی 90 15:55
سلام عزیزم آپ کردم منتظرتم
جغله کوچولو
3 دی 90 20:21
سلام خاله. ممنون که همیشه به وبلاگم تشریف میارین. ادامه داستانم رو نوشتم. راستی یک اتفاق جدید افتاده و اون اینه که داستانم مورد پسند قرار گرفته و دارن از روش" بازی رایانه ای جغله و غول سرزمین تنبلی "رو میسازن و بنا بر نظر سازندگان تصمیم بر این است که اسم تمام دوستانم رو در سایت بازی بیارن تا همه بچه های ایران دوستان خوب نی نی وبلاگی من رو بشناسن . در ضمن هر دوستی که مطلبی از داستان جغله و غول سرزمین تنبلی که من نوشتم توی وبلاگش بنویسه هر هفته یک لینک جایزه که یک بازی کامپیوتری کوچیک و قشنگه براش ارسال میشه. باز هم ممنون ... خانوادگی موفق و سلامت باشین. تا بعد خدانگهدار ...
نگین مامان رادین
4 دی 90 0:01
عالی بوددستتون درد نکنه
مامان آرنیکا
5 دی 90 13:15
سلام به خورشید زیبا و درخشان و همه دخترهای ناز سرزمینمون مامان مهربونش حتماً به ما توی جشنواره نی نی وبلاگ رأی بدین خوشحال می شیم کد ما هست 190 همون کیک خوشگله
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
5 دی 90 15:00
عجب عکس زیبایی.لذت بردم.
termeh & h
5 دی 90 15:30
سلام از مطلبتون خیلی خوشم اومد مرسی از پیامتون در وبلاگ ترمه ممنونم و چه اسم زیبایی برای دخترتون انتخاب کردید خورشید آدم احساس تابناکی تو زندگیش میکنه همیشه در کنا رهم خوش باشید و سلامت آمین
فریبا
5 دی 90 18:59
کاش مردم مشتاق شنیدن صدای شیخ نبودن و قدر این موجود آسمانی رو می دونستن...
negin
6 دی 90 7:39
سلام ممنون که وبلاگ من سرزدید بخاطر داشتن دختر باهوش و مهربونی مثل خورشید جون بهتون تبریک میگم
رویا(مامان باران)
6 دی 90 9:41
خورشید خانوم خیلی نازه خدا حفظش کنه ان شاالله همیشه سلامت باشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد