براي تو 62 (شيريني كلامت)
خورشيد: واي مامان، لا به لا پونه.
منظور خورشيد: واي مامان، واويلا پونه. (پونه همكلاسي شيطونشه)
****************************************************************
خورشيد: مامان فنري (فرني) سفت برام درست كن.
منهم براش فرني سفت درست كردم و بهش دادم.
خورشيد: مامان اصلا فكرشو نمي كردم من بگم سفت، شما ديگه به اين سفتيش كني.
****************************************************************
بابا به خورشيد: به مامان بگيم ماكراني درست كنه.
خورشيد: ماكراني چيه درست بگو ما..كا...نا...ري. حالا تكرار كن ماكاناري.متوجه شدي؟
****************************************************************
خورشيد براي مامان سوسن قصه مي گه: قصه ما پسر رسيد......
مامان سوسن: به سر رسيد، نه پسر رسيد.
خورشيد: من شنيدم، فكر كنم كردستانيا اينجوري مي گن كه من ياد گرفتم.
*****************************************************************
پس از حدود دوسال از گذشت زمان عقد خاله ستاره و همسر عزيزش و بعد از حرف و حديثهاي بسياري از جانب خورشيد و مهرشاد كه اين دوتا داداش همن و نه خواهر همن و نه خواهر وبرادرن و چرا همش باهمن و چرا هرجا اين هست اونم هست و خورشيد چند تا متلك غريب و سنگين هم به خاله اش انداخت با اين مضامين كه:
خاله ستاره: واي خورشيد چقد دلم برات تنگ شده و چند روزه نديدمت.
خورشيد: ما كه هميشه اينجاييم شما نيستيد.
يه بار كه همسر عزيز خاله ستاره داشت مي رفت و خاله ستاره هم شال و كلاه كرد كه همراهش بره، خورشيد بهش گفت: اون داره ميره مامانش تنهاست و بره پيش مامانش، شما كجا دنبالش راه افتادي!
و خلاصه در يك گفتگوي خصوصي خورشيد و مهرشاد چند روز قبل، شنيده شد كه مهرشاد به خورشيد ميگه: خورشيد من فهميدم فكر كنم اين دو تا زن و شوهرن كه همش با همن!!!!!!!!!!!!!
و هردو متعجب و خوشحال از اين كشف اساسي.
******************************************************************
و ما ذوقمرگ از داشتن اين دو تا خوشمزه