براي تو 61 (قضيه مشكوكه)
چند وقتيه كه خورشيد بدجوري از همكلاسي به نام آذين صحبت مي كنه و معلومه به شدت بهش وابسته است و كم و بيش راجع به عزيز ديگري به نام ليلي. كلي خوشحال شدم كه چه خوب خورشيد تونست با يكي دو نفر رابطه عميقي پيدا كنه. آخه توي اين مدت زيادي كه مهد مي رفت هيچوقت نديدم خيلي به كسي دل ببنده و صميمي بشه و تمام عشقش تو مهرشاد خلاصه شده و فقط براي اون دلتنگي مي كنه و بي تابش مي شه.
خلاصه كه كلي خوشحال شدم و بعد يواش يواش ديدم اي بابا مثه اينكه آذين Ipad داره و ليلي هم يه چيزي مثل اون كه كلي تو روز اسباب بازي با هم بازي مي كنن و طي صحبت با معلم فهميدم كه بله اونا وسايلشون رو فقط به خورشيد مي دن و علت اينهمه علاقه رو حدس زدم. (البته من تو دل خورشيد نيستم و فقط دارم حدس مي زنم و كاش اشتباه باشه). بعد از قول خورشيد شنيدم كه ديگه اجازه نمي دن بچه ها از اين جور وسايل مدرسه بيارن و فكر كردم كه خوبه پس به خاطر اونا نبود كه خورشيد با اين دوتا گل دوست شده.
ديروز جلسه اوليا بود و با مامان اين دوتا عزيز صحبت كردم و مامان ليلي مي گفت اين سه تا ظاهرا تيم تشكيل دادن و بقيه بچه ها رو تو اكيپشون راه نمي دن و از اين حرفا. از معلم پيگير شدم كه كلا منكر ماجرا شد و خود خورشيدم گفت من با تمام بچه ها دوستم و با همشون بازي مي كنم و يه چيزي تو اين مايه ها كه من متعلق به همه ام.
خلاصه كه قضيه مشكوكه!!!!!!!!!!!!!