براي تو 20 (بحث خيلي جدي)
عزيزترينم چند روزه كه باهمديگه درگير ماجراي پنجشنبه شب هستيم. پنجشنبه همه مهمون بوديم خونه خاله بزرگ من كه غير ما يه خانواده ديگه هم با يه پسر ناز همسن خودت بودند و البته مهرشاد هم تو مهموني بود. خلاصه از شيطوني كاري نبود كه تو و مهرشاد نكنيد و اون پسرك آروم رو هم بالاخره با خودتون همراه كرديد و آتيشي سوزونديد كه من از فشار عصبي پاي چپم تا جمعه شب گرفته بود و درد مي كرد و دوباره افتاده بودي دنبال مهرشاد و انگار نه انگار كه ما هم هستيم و داريم باهات صحبت مي كنيم و تذكر ميديم.
طبق معمول كه خيلي شيطوني ميكني تا سوار ماشين شديم برگرديم زدي كانال عذرخواهي و تا خود خونه عذرخواهي كردي و قول دادي. من و بابا هم بهت گفتيم از مهموني ديگه خبري نيست و بايد مهرشاد و فراموش كني و ديگه نمي توني جايي كه اون هست تو بري. جمعه هم كه همه خونه مامان سوسن بودند ما نرفتيم تا تو متوجه جدي بودن موضوع بشي. جمعه مواظب رفتارت بودي و بهت گفتم اگه تا آخر هفته دختر خوبي باشي شايد يه مهموني بدون مهرشاد ببرمت و بايد يه مدت بگذره و رفتارت درست بشه تا بتوني دوباره با مهرشاد بري مهموني. عصري مامان سوسن طاقت نياورد و اومد خونمون تا هم تو رو ببينه و از انفرادي دراومده باشي و هم حرف ما دو تا نشه و تو مهموني نرفته باشي تا ديدت بهش گفتي "مامانم قول داده اگه دختر خوبي باشم شايد تا يه ساله ديگه بتونم مهرشاد و ببينم" داشتم از خنده منفجر مي شدم ولي خودم رو نگه داشتم. در ضمن مهرشاد هم برام پيغام فرستاده خوب شما خورشيد و نمياريد من ميام خونتون خورشيد و ببينم فكر كن فسقلي براي عمه اش پيغام مي فرسته!!
خلاصه اين دو سه روز باهم مشغوليم. عزيزم مي خوام بدوني من متوجه اقتضاي سن تو و شيطوني هات هستم ولي دوست دارم ياد بگيري هر كاري كه انجام ميدي بايد مسئوليت اش رو بپذيري و اگه پيامد بدي داره متوجه اون باشي و درك كني. خيلي دوست دارم.
عزيزترينهايم (خورشيد و مهرشاد)