چه دختري!!!!!!!!
از نظر خورشيد من مامان بدي هستم چون:
1- وقتي عصبانيم خورشيد را تو خطاب ميكنم و نمي گويم شما.
2- وقتي كار بدي مي كند و به او مي گويم مثلا اين خسيسي تور و نشون ميده كه اسباب بازيت رو به دوستت نمي دهي و خورشيد مي گويد شما فكر نمي كني كه من با اين دست هاي كوچكم چقدر به شما و مامان سوسن كمك مي كنم و اونوقت به من مي گي تو فلان جور هستي.
3- وقتي از دستم ناراحته و به من ميگه مامان ديگه دوست ندارم من نمي فهمم كه از ناراحتي داره اينو ميگه و من نبايد ناراحت بشم.
4- وقتي در اوج خستگي و ناراحتي ازش مي خوام كمي من رو راحت بزاره به نظرش من اصلا دركش نمي كنم.
5- من همش خوابم مياد و اون رو هم مجبور مي كنم كه بخوابه و به قول خورشيد زندگي كه همش خواب نيست.
6- بعد از انجام هر كار بدي من بايد بپذيرم كه او هنوز بچه است.
7- بعد از بيان هر حرف ناراحت كننده اي من بايد بپذيرم كه شوخي كرده است.
8- هر وقت عرصه را به مهرشاد تنگ كرده من بايد بپذيرم كه خب او كوچكتر از مهرشاد است و بايد مهرشاد باهاش مهربون باشه.
9- و........
و واقعا مامان خوب بودن چقدر سخته.