براي تو 57 (جشن تولد همكلاسي)
خورشيد من براي اولين بار به تنهايي به جشن تولد يكي از همكلاسي هاش دعوت شده. جالب بود كه من كلي هيجان زده شدم ولي براي خودش انگار خيلي عادي بود.
خورشيد در حاليكه كارت دعوت رو از كيفش در آورد و به من داد گفت: مامان تولد پونه دعوت شدم. شما نمي آيي و من بايد تنهايي برم تولد. پونه گفته دير نكني و حتما من رو زود برسون. براش يه كادويي بخر كه منم داشته باشم.
من در حال بهت و ذوق و هيجان و خورشيد رفت تو اتاقش. بعد چند لحظه به خودم اومدم و فكر كردم راستي من بايد اجازه بدم بره يا نه و اينكه خورشيد نبايد اولش از من اجازه مي گرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی