براي تو 58 (رفتن به جشن تولد همكلاسي)
كلي با خودم كلنجار رفتم و با دو دلي اجازه دادم بره و قبلش كلي براش توضيح دادم كه ما خانواده پونه رو نمي شناسيم و اونا غريبه هستند و آدم نبايد راحت خونه هر غريبه اي بره و ممكنه اتفاقاتي بيفته كه اذيت بشي و يا برخوردايي داشته باشن كه ما با اونا موافق نباشيم و كلي از اين حرفا و يكم ديرتر بردمش و سركي كشيدم و زود هم رفتم دنبالش. هنوز سوار ماشين نشده با صداي بلند و حق به جانب ميگه:
بيا اين همه گفتي آدم خونه غريبه نميره و اينا. انقدر بهمون خوش گذشت و انقدر مواظبمون بودن و كلي خوراكي خورديم و رقصيديم.
من: خب من كه نگفتم اذيتتون مي كنن و حالا چي خوردي؟
خورشيد با لبخند موزيانه: كالباس و پفك
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی