براي تو 59 (لذت ديكته گفتن)
هنوز دست شيرين ترينم رو باز نكرديم و در مراجعه شنبه گذشته به مطب دكتر و در حاليكه خورشيد مي گفت مامان اگه دستم رو باز نكنه خودم رو همين جا تو مطب مي كشم، آقاي دكتر گفتند كه دستش جوش خورده (به قول خورشيد جوش اومده) ولي بهتره براي اطمينان 10 رو.ز ديگه هم توي گچ باشه و احتمالا فردا دستش رو باز مي كنيم و خورشيد هم اعلام كردند:
1- حالا كه دستش رو باز مي كنيم بايد شيريني ببره مدرسه
2- حالا كه دستش رو باز مي كنيم براش جايزه بخريم
3- حالا كه دستش رو باز مي كنه آقاموشه براش جايزه بزاره زير بالشش
4- و در اقدامي متهورانه ديشب مي گه: مامان حالا كه دستمو داريم باز مي كنيم يه جشن تولد برام بگير.
از خوبي هاي اين گچ گرفتن دست راستش هم اين بود كه اين يكماه پارسي و انگليسي رو با دست چپ نوشت و خوب فكر مي كنم هر دو دستش قوي شده باشه (توي اين ماجراي شكستن دست دلم رو به اين خوش كردم)
و اما يادگيري خواندن و نوشتن:
دختر قشنگم حرف هاي آ ا ب د س م رو ياد گرفته و مي تونه كلمات ساخته شده با اين حرف ها رو بخونه و بنويسه.
بهش ديكته مي گم: عزيزم بنويس "بابا آب داد"
خورشيد مي گه: اين راحته بگو "بابا آدامس داد"
كل نوستالژيكمو ريخت بهم رفت.
دخترم ميخونه و مي نويسه بابا آب باد آدامس داماد سبد اسب داد سام دام بام بامداد مداد
پسرم مهرشادم هم تعدادي از حروف الفبا رو ياد گرفته.
خورشيدم حروف A I T S P رو هم مي نويسه و مهرشاد كل حروف انگليسي رو ياد گرفته و مقداري هم كلمات فرانسوي ياد گرفته و البته هردوشون توي مهد هم حروف انگليسي و هم پارسي رو ياد گرفته بودند ولي با نظم و ترتيب مدرسه فعلا اينجا هستند و خلاصه مي خونند و مي نويسند و ما هي كيف مي كنيم و هي كيف مي كنيم.
و از ماجراهاي بوفه كه اوضاع مرتب شد و هفته اي يكبار پول مي گيره و خوراكي مي خره و به قول خودش چه مزه اي هم ميده.
فقط اينكه دل مهرشاد و م.م (پسر عزيز دوست عزيزم كه با اختلاف سه ماه از خورشيد كوچكتره و هنوز بايد مهد بره) رو با اين بوفه آب كرده و به مهرشاد گفته مدرسه تو الكيه و مدرسه واقعي بايد بوفه داشته باشه.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!