خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

خورشید

براي تو 74 (من به چه زباني با تو سخن گويم واقعا"؟)

1392/3/28 14:56
نویسنده : مامان خورشید
871 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز رفتم دنبالش مهد و خيلي خوب و خوش در اومديم و خواستم برم شهروند خريد و بعد خونه

كه يهويي گفت: واي مامان بريم خونه كه دستشوييم داره ميريزه.

گفتم: پس شهروند نميريم.

در جا شروع كرد گريه بسكه خريد و چرخيدن تو شهروند رو دوست داره. خلاصه كلي حرف زدم و آخرشم قانع نشد و گريه كرد

و من هم از در ديگه وارد شدم و گفتم: كه آخ كه چقدر من بيچاره ام كه وقتي با وجود خستگي اينجور مشتاق و خندون ميام دنبالت و بغلت مي كنم و پارك مي برمت و حالا كه مي گم شهروند نريم تو با من اينجوري مي كني .

يهو گفت: نه اصلن نريم.

گفتم: چي شد تو كه مي خواستي بري و منو ديوونه كردي.

با بغض ميگه (الهي هزار بار فداي اون چشما و صداي بغض گرفته اش بشم.): تو منو تو شرايط سخت انتخاب بين خودتو و شهروند قرار ميدي.

************************************************************************

چون از مهر تا خرداد مدرسه مي رفت و الان يه ماهه دوباره مهد ميره بچه ها هنوز خوب باهاش جور نشدن و بعداز ظهرها كه تعداد بچه ها كمه و يك ساعتي خودشون با هم بازي مي كنن تا ماها بريم دنبالشون خورشيد رو تو جمعشون راه نمي دن و تنها مي مونه.

اومده ميگه: مامان من تنها ميشينم با بغض نگاهشون مي كنم و اونا هم با من بازي نمي كنن.

هر كار و راهي كه به نظرم رسيد بهش گفتم از اينكه ببين مشكلت چيه با تو بازي نمي كنن تا اينكه از مربيتون راهنمايي بخواه تا اينكه من برم صحبت كنم و به هيچكدوم گوش نمي داد و باز حرف خودشو تكرار مي كرد يعني دقيقا يك ساعت و نيم بحث كرديم.

آخرش خسته شده ميگه: اصلن مي دوني مامان مشكل من با حرف حل نميشه، بهتره تو دعا كني دوست رها كه بعضي وقتا مياد مهد، بياد اون بره با دوستش بازي كنه، منم با نسترن.

ميگم: الان به نظرت راه حلت منطقيه؟

ميگه: آره درست ميشه و صبح هم خوشحال ميگه خواب ديدم دوست رها اومده و منم با نسترن بازي كردم.

منم احساس مي كنم چقدر مادر مفيدي هستم و چقدر وقت و انرژي كه مي ذارم در تربيت اين بچه موثره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مسی
29 خرداد 92 22:38
چشمام از خستگی باز نمیشه ولی جدی خندیدم به اینکه بچه منو هی توی انتخابهای سخت میذاری !!! هاهاها جدی هم موثره
زهره مامان آریان
30 خرداد 92 0:05
قربون اون حرفای قلنبه و سلنبه ت بش با اون شرایط سخت انتخابت. واقعا خیلی از حرفاشون همیشه جالبه و اینکه کی اینقدر بزرگ شدن که این حرفا رو میزنن. امیدوارم هرچی زودتر دوست رها بیاد عزیز شیرین زبونم
مامان سوگند
30 خرداد 92 7:32
واي واي واي ماشاله به اون زبونت من باشم كه واقعا كم ميارم
مامان تارا و باربد
2 تیر 92 14:38
بوس برای این خانوم حاضر جواب شیرین زبون و مامان گلش
مامان آرشيدا قند عسل
4 تیر 92 13:03
جانمممممممم عزيزم واقعا تو چه شرايط سختي قرار گرفتي وقتي مجبوري بين مامتان خانوم و شهروند يكي رو انتخاب كني!!! گلم تو كه خودت اينهمه خوب بلدي راه دحل بدي واسه چي ديگه مشكلت رو با مامان جان مطرح ميكني كه تازه بي فايده هم باشه؟!!ولي بهرحال تو يه گلي و يه عالمه بوس براي تو
مامان آرینا مو فرفری
5 تیر 92 1:58
آرینا در جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به دخترم رای بدین. فقط کافیه کد 143 را به شماره 20008080200 پیامک کنید. مرسی از همراهی شما
عمه ی آتنا
5 تیر 92 7:38
سلام سلام میشه به وبلاگم بیای؟ آتنا توی جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده میشه لطف کنی بهش رای بدی؟ یه دنیا ممنون
مامان آرشیدا کوچولو
5 تیر 92 16:29
مامانی کم نیار تو میتونی
مامان رقیه
12 تیر 92 8:41
خوب ینی شهروند دسشویی نداره آیا؟؟؟؟

اين دختر كله پوك من جز در موارد فوق اورژانسي اصلا بيرون ار خونه دستشويي تميره.
ستاره زمینی
15 تیر 92 11:15
عزیزم این دستشویی رفتن هم معضلی واسه خودش
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد