براي تو 42 (اين كه گفتي يعني چه)
خورشيد: مامان عصرها زودتر بيا دنبالم.
من: گلم از اين زودتر نميشه.
خورشيد: لطفا يكم عجله به خودتون ببنديد اونوقت زودتر مي رسين.
من:
****************************
من: خورشيدم دختر خوبي باش تا بتوني توي كلاس اسكيت شركت كني. ببين مهرشاد پارسال اسكيت ياد گرفت.
خورشيد: آخه مهرشاد خيلي پسر خوبيه. همينطور شيطونيهاش رو صف كرده (با دست صف شيطوني ها رو نشون ميده) بعد يكي يكي مياره جلو انجامشون ميده.
من:
***************************
من: خورشيد چرا امروز توي مهد بازيگوشي كردي و خاله رو ناراحت كردي؟
بعد 10 دقيقه صحبت و نصيحت و اين حرفا
خورشيد: ببينم اگه فردا خاله تو دفتر رابط بنويسه دختر خوبي بودم مشكل شما حل ميشه؟
من:
***************************
مربي مهد:خورشيد راجع به گل آفتابگردون برام توضيح بده.
خورشيد: هركي تو خونش آفتاب نباشه، يه دونه از اين گل ها ميذاره تو خونش.
ديگه قيافه مربي رو خودتون حدس بزنين
**************************