خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

خورشید

براي تو 16 (اردو و دلشوره هاي مادرانه)

عزيز مامان امروز مي خواد بره باغ وحش قسمت شيرهاي دريايي. باز دلشوره از ديشب شروع شده. نه طاقت رفتنت رو دارم نه دل اينكه اجازه ندم بري و البته هميشه با كلي كلنجار رفتن با خودم اجازه مي دم كه بري و بعد اينهمه اردو كه از طرف مهد رفتي باز هم دلشوره دارم. تا بريد و برگرديد هيچي از سركار نمي فهمم. خصوصا كه محمدمهدي عزيزم (دوست جوني من و خورشيد) ديروز و امروز مياد مهد و اولين بارشه كه اردو مي ره و ديشب خاله مهديه (مامان محمد مهدي) استرس زيادي داشت و به من هم منتقل كرد. گلم بهتون خوش بگذره و سلامت برگرديد. مامان داره از حالا تمرين مي كنه با دلواپسي هاش مانع از پيشرفت تو نشه. الان اردوي نيمروزه مهد و فردا هزار و يك اتفاق ديگه كه شايد مامان مجبور...
22 آبان 1390

براي تو 15 (خورشيد سربه هوا و آموزش زبان)

دخترك شيطونم چون بخاطر مسافرت و سرماخوردگي چند روز مهد نرفتي معلم زبانت خواسته بود كه بخش 3 و بخش 4 رو باهات كار كنم. خلاصه دو سه روزيه كه باهم درگيريم و سعي مي كنم يادت بدم و سعي مي كني ياد بگيري كه حواس پرتيات بامزه است. با How Many  شروع مي كنم و بر طبق كتاب تعداد چند تا چيز رو ازت مي پرسم. بعد براي ابتكار از فضاي اطرافت سوال مي كنم. قبلا ياد گرفته بودي كه اگر اسم پدر و مادرت رو بپرسند جواب بدي و بخاطر همين در پاسخ سوال من كه گفتم How many Fathers گفتي My father s name is . بعد به What do you see  كه خيلي جدي جواب ميدي I  can count مردم تا I see و I count رو با هم قاطي نكني. انقدر موقع كار كردن حواست به بازيگوشيه كه اصل...
21 آبان 1390

براي تو 14 (تقديم به تمام زنان فردا)

وقتي خداوند زن را آفريد تا دير وقت روز ششم كار مي كرد. يكي از فرشتگان نزد خدا آمد و عرض كرد: چرا اينهمه زمان صرف اين مخلوق مي كنيد؟ خداوند فرمود: آيا از تمام خصوصياتي كه براي شكل دادنش مي خواهم در او بكار برم اطلاع داريد؟ او بايد قابل شستشو باشد، اما نه از جنس پلاستيك با بيش از دويست قسمت متحرك با قابليت جايگزيني. او آنها را بايد براي توليد انواع غذاها بكار برد. او بايد قادر باشد چند كودك را همزمان در بغل بگيرد. آغوشش را براي التيام بخشيدن به هر چيزي از يك زانوي زخمي گرفته تا يك قلب شكسته بگشايد. او بايد تمام اينكارها را با دو دست خود انجام دهد. فرشته تحت تاثير قرار گرفت. "فقط با دو دستش... اين غيرممكن است" خداوند فرمود: وقتي كه ...
18 آبان 1390

براي تو 13 (نمك ريختن هاي گل دختر)

عسلم امروز باز هوس كردم از بامزه گي هات بنويسم. خيلي كوچيك بودي فكر كنم دو سالت بود يكبار من و بابا سر موضوعي بحثمون شد و يه كم صدامون بلند شد. بعد حرفمون تموم شد و من براي كاري رفتم توي اتاق تو فكر كردي باهم دعوامون شده. اومدي نازم كردي و گفتي بابا خيلي دوستت داره ببين هر وقت از سر كار مياد مي بوست. خيلي به ندرت پيش مياد تو سوار تاكسي يا اتوبوس بشي. بعد از يه مدت خيلي طولاني يه روز سوار تاكسيت كردم 3 ساله بودي. يهو برگشتي به راننده گفتي خوب حالا اسم شما چيه كه مامانم سوار ماشينتون شده. يكبار با مهرشاد رفته بوديم پارك، سوار چرخ و فلك شديد من داشتم مي چرخوندمتون. يه آقايي هم اومد و دخترش رو سوار كرد. زودي به آقاهه گفتي من و مهرشاد خواهر...
18 آبان 1390

براي تو 12 (عذرخواهي مادرانه)

خورشيدم، خيلي وقت بود دلم مي خواست راجع به اين موضوع باهات دردل كنم. اينكه بعضي وقت ها دعوايت مي كنم. شيرينم تو دختر خيلي خوبي هستي و بيشتر اوقات بحث ما از يك تذكر فراتر نمي ره ولي گاهي اوقات هم پيش مياد كه خيلي عصبي ام مي كني. يا من خيلي خسته و بي حوصله ام و يا تو بعضي اوقات لجباز ميشي و با هم دچار چالش جدي مي شيم. مي خواستم بگم عزيزتر از جانم تو خود به اين دنيا نيومده بلكه ما تو رو دعوت كرديم و تو همچون مهمان عزيزي قدم به ديده ما نهادي. همه هستي ام مي دانم شايسته ترين و بهترين رفتارها در خور يك مهمان است و بيشترين تلاش ها براي لذت بردن مهمان و چه مهماني عزيزتر از فرزند كه با حضورش دنيايي از زيبايي مي آفريند. قشنگم خستگيهايم را ببخش....
18 آبان 1390

براي باباي خورشيد به پاس همراهيش

سینه ات را به من دادی تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم، آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را.... شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را حالا میفهمم عشق چقدر زیباست.... حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست... با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام همانگونه که میخواهی مال تو میشوم ... از آغاز جاده تا پای...
15 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد