خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

خورشید

بازي وبلاگي

مامان آرشيدا قند عسل ازم خواسته توي اين بازي وبلاگي شركت كنم و منهم با كمال افتخار پذيرفتم. 1-    بزرگترین ترس زندگی شما ؟ اينكه آينده حرف تازه و زيبايي برامون نداشته باشه. 2-    اگر 24 ساعت نامریی میشدی، چی کار میکردی ؟   سعي مي كردم بفهمم آيا واقعا اطرافيانم ازم راضي هستند و اگه  نه  مشكلم چيست؟ 3-    اگر غول چراغ جادو ،توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5الی12 حرف شما را داشته باشد ،‌ آن آرزو چیست؟ اين توانايي رو داشته باشم كه حتي يكنفر رو براي هميشه توي زندگيش شاد كنم. 4-    از میان اسب ، پلنگ ، سگ ، گربه و عقاب کدامیک رودوست د...
26 خرداد 1392

براي تو 72 (شيرين ترينم)

خورشيد رو بردم حمام و رفته توي وانش نشسته و ميگه مامان آبها ريخت بيرون دوباره پرش كن، تا سرش بريز كه ديگه كم نشه. من: عزيزم اگه پرش كنم شما ميشيني توش آبها سرريز ميشه و دوباره به نظرت كم ميشه. خورشيد: چرا؟ من: چون وزن تو به آب داخل وان اضافه ميشه و باعث ميشه آب اضافه بريزه بيرون خورشيد:دريا هم ميريم همينجوريه؟ من: نه تو دريا آبش خيلي زياده (از سر واكني جواب دادم) خورشيد: نه مامان تو دريا هم وقتي ما تو آب ميريم وزن ما تاثير داره ولي چون آب دريا زياده ديده نميشه. من:بله خب *************************************** خورشيد توي دندونپزشكي رو صندلي نشسته و راجع به وسايل سوال ميكنه و يه دونه رو نمي دونم چيه؟ ...
1 خرداد 1392

نقاسان بكر و دوست داشتني

با خورشيد صحبت مي كردم كه نقاسان ما بهتر از شمال بابا ايناست و خورشيد نه دلش ميومد طرف من رو بگيره و نه باباش رو و خلاصه آخرش عصباني شد و گفت: ببين مامان همه كره زمين قشنگه و هرجايي يه زيبايي داره و هم اينجا خوبه و هم شمال و بعدم درست نيست شما همه مشكلات رو دور گردن من بندازيد. (منظورش يه چيزي تو اين مايه ها بود كه نبايد منو تو شرايط سخت انتخاب قرار بديد.)   مهرشاد عزيزتر از جونم كه امروز جشن الفباشه و من فكر مي كنم يكي از بهترين روزاي عمرم امروزه و از شادترين لحظه هام بودن با مهرشادمه. 4 تا دندون جلوش ريخته و در اومده و در حال دراومدنه و خلاصه 4 تاش با هم كاملا فرق مي كنه. اصن يه وضعيه. ...
28 ارديبهشت 1392

عيد دوست داشتني

خورشيد عيد رو به معناي واقعي توي آغوش ها مي گذرونه و بعد عيد دو هفته اي من و خورشيد درگيريم تا دوباره به زندگي واقعي برگرده و بپذيره كه من حق دارم بهش تذكر بدم و لزوما در همه حال نبايد قربون صدقه و تعريف بشنوه و خلاصه من و بابا هم وجود داريم.... ...
16 ارديبهشت 1392

بهار بيا تا اميد جوونه بزنه

روزاي سخت و شلوغ آخر سال رو مي گذرونم و دلم برا خوندن وب همه عزيزانم و ديدن عكس هاي قشنگشون پر مي زنه. ممنون از تمام تبريكات عيد و آرزوهاي خوب. آرزو مي كنم هممون در سال نو اميد رو تو قلبمون زنده نگهداريم و براي عزيزترين هامون هر روز و هر روز از اميد قصه بسازيم. خورشيدم روزات همه بهاري و سبز.
27 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد